هیچ کس هم که نداند من که می دانم، تو آن نیستی که به نظر می رسی. من که می دانم، پشت این چهره خشن، دلی مهربان می تپد. دلی که با تلنگری می شکند. من که می دانم، آن سوی این کویر برهوت دریایی آبی نفس می کشد. من که می دانم، تو آزارت به یک مورچه هم نمی رسد. من که می دانم، در خلوت های نیمه شبت چقدر با آسمان صمیمی هستی. باور کن هیچ اتفاقی نمی افتد این نقاب را بردار؛ بگذار دیگران از مهربانی هایت سهم داشته باشند. بگذار عطر لبخندهایت در دنیا بپیچد. بگذار خوبی هایت منتشر شود. آه نه درآغوشت گرفته ام نه تورابوسیده ام نه حتی موهایت رانوازش کرده ام اما،ببین، چگونه برایت می نویسم. یک لحظه زندگی تو از دست میرود وقتی کسی که هستی تو هست میرود شاید که اندکی بنشیند کنار تو اما کسی که بار سفر بست میرود کی میشود برابر تصمیمش ایستاد تیری که بی ملاحظه از شست میرود آنکس که دل بریده تو پا هم ببُرّی اش چون طفلی از کنار تو با دست میرود رفتن همیشه راه رسیدن نبوده است گاهی مسیر جاده به بن بست میرود دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد وگیسوان بلندش رابه بادها می داد ودستهای سپیدش رابه آب می بخشید دلم برای کسی تنگ است که چشمهای قشنگش را به عمق آبی دریای واژگون می دوخت وشعرهای خوشی چون پرنده ها می خواند دلم برای کسی تنگ است که همچون کودک معصومی دلش رابرای دلم می سوخت ومهربانی رانثارمن می کرد دلم برای کسی تنگ است که تاشمال ترین شمال بامن رفت ودرجنوب ترین جنوب بامن بود کسی که بی من ماند کسی که بامن نیست کسی که ... دگر کافی ست. تقدیم به دوست داشتنی بزرگ سر به روی شانه های مهربانت می گذارم عقده ی دل می گشایم گریه ی بی اختیارم از غم نامردمی ها بغض ها در سینه دارم شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارممخاطب:دوست داشتنی بزرگ
Design By : RoozGozar.com |